سرنگونی شاه: اثر عوامل داخلی و خارجی؛هرمز گرجی بیانی

اشاره:

حملۀ نیروهای رژیم نوپای جمهوری اسلامی به کوردستان و سالروز صدور فرمان خمینی به مقاومت مردمی پاوه در استان کرماشان، هرساله یادآور 11 انقلابی کمونیست است که در روز 28 مرداد 1358 به دستور صادق خلخالی و علی رازی زاده و با مشارکت فالانژهای بدنام محلی در زندان دیزل آباد کرماشان تیرباران شده و جان خود را در راه آرمان های خلقی شان فدا کردند. در این میان هرمز گرجی بیانی معلم خوشنام و محبوب دبیرستان های کرماشان و فعال سیاسی انقلابی کمونیست جایی ویژه در ذهن مردم کورد داشته است و تا امروز نام وی سمبلی از جان فدایی در راه آرمان های برابری طلبانۀ خلق کورد در برهۀ انقلاب بهمن بوده است. اهمیت نقش گرجی بیانی در میان نیروهای انقلابی کرماشان را از اینجا می توان دریافت که حاکم شرع کرماشان او را «مغز متفکر مخالفان» در منطقۀ غرب کشور دانسته بود که «حرف هایش از گلوله هم بدتر بود»! نوشتار زیر  به قلم گرجی بیانی در فروردین 1358 و در زمانی نوشته شده که سردرگمی ناشی از تغییر رژیم در تحلیل و رفتار بخش عظیمی از نیروهای چپ ایجاد شده و رژیم نیز به دنبال تحمیل قدرت خود به مردم از طریق رفراندومی نمایشی بوده است. این یادداشت در نشریه ای با عنوان «فصلی در گلسرخ»، شمارۀ اول به چاپ رسیده که به سردبیری «عاطفه گرگین» و توسط «انتشارات نگاه» در تهران در سال 1358 منتشر شده و چاپ آن پس از شهادت گرجی بیانی صورت گرفته است. در این نوشتار گرجی بیانی تلاش می کند تغییر رژیم در ایران را بر اساس گرایش های موجود در جناح بندی سیاست حزبی آمریکا تحلیل کند و میان تحلیل کلان امپریالیسم در سطح بین المللی و تحلیل نیروهای سیاسی داخلی در سطح ملی پیوندی برقرار کند. این یادداشت همچنین موضع گرجی بیانی را در درون «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» آشکارتر می­کند و پرده از گرایش او به خط بیژن جزنی برمی دارد و البته باید گفت گرایش او به مشی جزنی با مرزبندی قاطع با حزب توده و خرده بورژوازی ملی همراه بوده و به همین دلیل می باید مشی او را موضعی مستقل در درون سازمان دانست که در چارچوب خط کشی هایی که بعداً در جریان انشعابات این سازمان به وقوع پیوست نمی گنجد. این یادداشت را در چهل و یکمین سالگرد شهادت گرجی­بیانی و ده انقلابی دیگر (اصغر بهبود،  حسین شیبانی، محمد عزتی، محمدجعفر عزیزی، هوشنگ عزیزی، مظفر فتاحی، محمد محمودی، یدالله محمودی، آذرنوش مهدویان و عبدالله نوری) در زندان دیزل آباد کرماشان همزمان با هجوم نیروهای ضدانقلاب به مقاومت مردمی پاوه با این امید بازنشر می کنیم که نسل جوان و باانگیزۀ کنونی از تجربیات متفکران انقلابی نسل گذشته بهره مند شده و ضمن درک واقعیت های تاریخی انقلاب خلق ها در بهمن 1357 –در زمانه ای که ضدانقلاب حاکم تلاش می کند جای شهید و جلاد را عوض کند- با چشمانی بازتر در راستای پیشبرد جنبش انقلابی کنونی خلق های ایران گام بردارد.

28 مرداد 1399

***

سرنگونی شاه: اثر عوامل داخلی و خارجی

هرمز گرجی بیانی

مقالۀ «سرنگونی شاه …» نوشتۀ رفیق مبارز شهید هرمز گرجی بیانی است که چند ماه پیش توسط جنایتکاران رژیم در کُردستان تیرباران شد. یادش گرامی باد. (اشارۀ نشریۀ «فصلی در گلسرخ»)

بدون ارائۀ طرحی که بتواند جوابگوی مسائلی باشد که منجر به سرنگونی شاه شد، تشخیص موقعیت کنونی و در نتیجه تشخیص وظایف مبرم نیروهای انقلابی در زمان حاضر و در آیندۀ قابل پیش بینی امری محال خواهد بود.

ارائۀ طرح های کلی و قالبی حداقل منجر به انحرافات تاکتیکی خواهد شد که اجباراً در برنامه های درازمدت گروه ها و سازمان های انقلابی اثر قاطع خواهد گذاشت. نیروهای انقلابی باید بدون هرگونه ساده کردن موضوع نظریه ای ارائه دهند که بتواند به همۀ مسائل مطرح شده در جنبش جواب درست بدهد. واضح است نظریه ای درست تر است که بتواند به مسائل بیشتری جواب درست بدهد و بر مبانی علمی تکامل تاریخی استوار باشد.

ما هم به سهم خود در این راه گام برخواهیم داشت.

می پذیریم که عوامل داخلی در یک پروسۀ تکاملی نقش تعیین کننده دارند و عوامل خارجی فقط در تند یا کند کردن حرکت مؤثراند. پس ضروری است تشخیص داده شود چه عواملی داخلی و چه عواملی خارجی هستند.

بدون شک داخلی یا خارجی بودن یک عامل را در تحولات یک جامعه مرزهای جغرافیایی تعیین نمی کند، همچنین عاملی که در یک دوران، خارجی محسوب می شد ممکن است در دوران دیگری داخلی به حساب آید. از طرفی داخلی یا خارجی دانستن یک عامل بستگی دارد به اینکه یک پدیده را در چه محدوده ای می خواهیم بررسی کنیم، برای مثال اگر تحولات اخیر ایران را فقط در محدودۀ داخلی ایران بررسی کنیم شاید به نظر برسد تضاد درونی امپریالیزم عامل خارجی است، ولی بررسی حوادث اخیر ایران جدا از این تضاد خود یک بررسی غیردیالکتیکی است. نمی توان این تحولات را فقط در درون مرزهای جغرافیایی ایران بررسی کرد. بنابراین تضاد درونی امپریالیزم برای تحولات اخیر ایران امری داخلی است، اگرچه این تضاد، تضاد عمدۀ جامعۀ ما نیست ولی نباید نادیده گرفته شود.

تا پایان جنگ جهانی دوم تضاد عمدۀ درونی امپریالیزم، تضاد بین امپریالیست های کشورهای مختلف با یکدیگر بود. در آن مرحلۀ رشد امپریالیستی این تضاد به صورت آشتی ناپذیر ظاهر شد و همراه با بحران های کلی سرمایه داری جنگ امپریالیستی دوم برای حل این تضاد آشتی ناپذیر به صورت غیرقابل اجتناب درآمد. آیا تضاد درونی امپریالیزم به همان شکل باقی مانده است؟ بدون شک نه، تضاد درونی امپریالیزم را امروز به دو شکل زیر می توان تقسیم کرد:

1- تضاد بین جناح صنایع نظامی و کارتل های بزرگ نفتی از یک طرف و صنایع مصرفی و شرکت های کوچک نفتی و بانکداری از طرف دیگر. آیا این تضاد عمده و آشتی ناپذیر است؟ جواب مثبت است، زیرا منافع جناح نظامی در جنگ و منافع جناح دیگر در صلح تأمین می شود، جنگ و صلح آشتی ناپذیراند. آیا این دو جناح در مواردی می توانند متحد شوند؟ جواب مثبت است، در برابر جنبش های ملی و آزادیبخش و جنبش های کارگری متحد می شوند.

2- تضاد بین نمایندگان هر جناح در کشورهای مختلف، مثلاً جناح صنایع مصرفی ژاپن یا جناح صنایع مصرفی انگلیس، آیا این تضاد عمده و آشتی ناپذیر است؟ جواب منفی است، زیرا عملاً این قدرت ها به هم پیوند خورده اند و در مقابل دشمن مشترک –پرولتاریای متحد جهان و جناح نظامی امپریالیزم- متحد اند. همچنین است در مورد نمایندگان جناح نظامی در کشورهای مختلف امپریالیستی. در اثر رشد باز هم بیشتر امپریالیزم این تضاد که زمانی تضاد عمدۀ درونی امپریالیزم بود به کلی از بین می رود.

دو جناح امپریالیزم در آمریکا به صورت احزاب جمهوریخواه و دموکرات و در انگلستان به صورت احزاب محافظه کار و کارگر شکل می گیرد. حزب جمهوریخواه آمریکا نمایندۀ جناح نظامی و کارتل های نفتی است و حزب دموکرات نمایندۀ جناح صنایع مصرفی، شرکت های کوچک نفتی و بانکی است.

تا پیش از تحولات اخیر، تضاد عمدۀ داخلی کدام بوده است؟ در تشخیص تضاد عمدۀ جامعۀ ما عموماً گفته می شد تضاد بین زحمتکشان، خرده بورژوازی و سرمایه داری ملی (به صورت فردی) از یک طرف و سرمایه داری وابسته و نمایندۀ آن دربار و امپریالیزم جهانی به سرکردگی آمریکا از طرف دیگر تضاد عمده است. در این تشخیص، تضاد بین دربار و سرمایه داری وابسته و همچنین در سطح جهانی تضاد عمدۀ درونی امپریالیزم –جناح صنایع نظامی و جناح صنایع مصرفی- نادیده گرفته می شد و بر این مبنی امکان حرکت خودبه خودی مردم که در موقع ظاهر شدن جدل جناح های متضاد و در نتیجه تضعیف قدرت پلیس حاکم و کم شدن فشار به توده ها فراهم می شود، قابل پیش بینی نبود. به همین دلیل است که همۀ سازمان ها و گروه های انقلابی غافلگیر شدند و با تعجب و سردرگمی نظاره گر عقب ماندگی پیشاهنگ از توده بودند؛ و این خود می رساند که این نوع برخورد سطحی به تضاد عمدۀ جامعه و ساده کردن مسائل به صورت نسخه های قالبی، چه عواقبی به بار خواهد آورد. وقتی شرایط عینی انقلاب موجود باشد باید در هر زمان منتظر حرکت خودبه خودی توده ها بود. در این شرایط حتی حوادث نسبتاً کوچک هم می توانند این حرکت را به وجود بیاورند چه رسد به ظاهر شدن جدل جناح های متضاد امپریالیزم در ایران.

شاه به عنوان عامل حزب جمهوریخواه در تمام دوران قدرت جمهوریخواهان، قدرتمند و بلامنازع بود. در مورد وابستگی شاه به حزب جمهوریخواه همین بس که برای پیروزی نیکسون و فورد سرمایه گذاری می کرد و قسمت اعظم درآمد از فروش نفت را به خرید سلاح های آمریکایی و شرکای انگلیسی آن ها اختصاص می داد و نفت عمدتاً به کارتل های بزرگ نفتی فروخته می شد. در زمان کندی قدرت شاه رو به تضعیف نهاد و گروه امینی-ارسنجانی و جناح هایی از جبهۀ ملی (نمایندگان سرمایه داری وابسته) قدرت گرفت. در این زمان خرید سلاح های آمریکایی قطع شد و سلاح از شوروی خریداری گردید. اصلاحات ارضی جهت ایجاد بازار مصرف عمده در دِه و نیروی کار ارزان جهت گسترش صنعت مونتاژ با این زمینه قابل تعبیر است. کوشش برای کودتا توسط قره نی و بدون مجازات ماندن او نیز بر همین روال است.

بعد از به قدرت رسیدن مجدد جمهوریخواهان مراحل بعدی اصلاحات ارضی چندان پیگیری نشد. قدرت شاه روزبه روز افزایش یافت و در تمام دوران نخست وزیری هویدا عامل دیگر حزب جمهوریخواه بین دولت و شاه هیچ اختلافی وجود نداشت و این همان چیزی است که به تعبیر جزنی، تغییر حکومت اشرافی به قدرت مطلقۀ شاه است. در تمام این مدت خریدهای نظامی روز به روز افزایش یافت. با به قدرت رسیدن مجدد دموکرات ها می بایست قدرت شاه به عنوان عامل جمهوریخواهان تضعیف و در نهایت نابود شود. آموزگار اولین مهرۀ دموکرات ها در این زمان است. اختلاف شاه و دولت که دقیقاً قابل درک بود، در حقیقت اختلاف دو جناح امپریالیزم بود. در این زمان، در سیاست خارجی آمریکا مسئلۀ تحریم صدور اسلحه به ایران، ترکیه و پاکستان، و تضعیف پیمان های نظامی به ضرر جمهوریخواهان و به نفع دموکرات ها مطرح می شود. همچنین است کوشش کارتر در مورد صلح اعراب و اسرائیل و در سطح کلی مسئلۀ حقوق بشر کارتر. روی کار آمدن شریف امامی مهرۀ شناخته شدۀ دموکرات ها و کوشش در راه افشاگری فساد دربار با شعار فضای باز سیاسی و در پوشش آزادی مطبوعات و رادیو و تلویزیون همه در جهت خواست دموکرات ها است. از طرفی قدرت گرفتن دموکرات ها معنیش نابودی کامل جمهوریخواهان نیست و آن ها به کمک عوامل نظامی شان با ایجاد محیط نظامی و کشتار وحشیانۀ مردم در روز هفدهم شهریور در مقابل دموکرات ها مقاومت میکنند. دربار تصمیم به مقابله می گیرد و کابینۀ نظامی تشکیل می دهد، در مقابل خلق به پاخاسته، کابینۀ نظامی کاری از پیش نمی برد. دموکرات ها بختیار را روی کار می آورند و انتظار دارند توسط او شاه را برکنار نمایند. در این زمان جنبش به اوج خود رسیده است و نیروهای متحد داخلی به رهبری روحانیون رادیکال می توانند برخلاف خواست دموکرات ها دولت بختیار را سرنگون کنند. دموکرات ها مقاومت زیاد نشان نمی دهند، کشمکش بین بختیار و جناح مذهبی به نفع دموکرات ها نبود، نه به این دلیل که از رشد نیروهای چپ در هراس بودند، بلکه از کودتا توسط جمهوریخواهان می ترسیدند، کودتایی که طرح آن ریخته شده بود و توسط خسروداد، رحیمی، جعفریان، ناجی و … اجرا می شد. از طرفی سازش بین خرده بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی کمپرادور هدف نهایی دموکرات هاست. دموکرات ها عملاً با تقویت دولت موقت در مقابل نیروهای مترقی از یک طرف و تکیه بر اقتصاد تک محصولی ایران و در نتیجه احتیاج شدید به کمک های اقتصادی از طرف دیگر، نفوذ خود را روزبه روز بیشتر می کنند. اینک جا دارد همۀ گروه ها و سازمان های مترقی علت ضعف نیروهای چپ را در کنترل رهبری به دور از هر گونه تعصب خشک گروهی بررسی کنند و مطمئن باشند بدون تجزیه و تحلیل دقیق انحرافات گذشته، نمی توانند راهی درست برای آینده بیابند. تقریباً در همۀ گروه های صنفی، نیروهای چپ مبارزه را شروع کردند و در شرایط سخت مبارزه را پیش بردند، ولی بعد از رشد مبارزه در همۀ گروه ها رهبری از دست آن ها خارج شد. علت چیست؟

علت خارجی این است که دموکرات های آمریکا مبارزه علیه دربار را با مبارزه علیه نیروهای چپ همراه کردند و این مبارزه را تبلیغی نه نظامی پیش بردند، چون پی به اهمیت و ارزش کار تبلیغی در مقابل نظامی برده بودند. البته زمینۀ مساعدی برای آنها وجود داشت و آن مبارزۀ تبلیغی  و نظامی بیست و پنج سال گذشته بود. زمینۀ مساعد برای رژیم سابق توسط رهبری فرصت طلبانه و تسلیم طلبانۀ حزب توده فراهم شده بود. و امروز هم کمیتۀ مرکزی حزب توده با ادامۀ روش گذشته زمینۀ مساعدی برای مبارزات ضد کمونیستی امپریالیزم و ارتجاع فراهم می کند.

علت داخلی ضعف نیروهای چپ که عامل اصلی است، عدم درک این واقعیت است که بدون نشر وسیع مارکسیسم در بین توده ها و در درجۀ نخست طبقۀ کارگر، و بدون ایجاد زمینۀ مساعد برای ایجاد حزب طراز نوین طبقۀ کارگر هر جنبش خودبه خودی خلق توسط میوه چینان انقلاب به انحراف کشیده خواهد شد. تنها صبر و پشتکار انقلابی است که می تواند رهنمای پیشاهنگ در راه رهایی طبقۀ کارگر و اجتناب از کارهای عجولانه و غیراصولی او باشد.

در زمینۀ این نوع بررسی بعضی از رفقا تا کنون پرسش هایی مطرح کرده اند. به آن ها جواب می دهیم.

دموکرات ها برای سرنگونی شاه چرا از مردم استفاده کردند؟

جواب مسئله در دو موضوع نهفته است:

1- چون حدود چهارده سال قدرت در دست جمهوریخواهان بوده، ارتش از عوامل دموکرات ها تصفیه شده بود و امکان کودتا توسط دموکرات ها وجود نداشت، اگرچه از آغاز به قدرت رسیدن دموکرات ها مهره هایی مانند قره باغی به سرعت رشد کردند تا در صورت ضرورت از آن ها استفاده شود.

2- وجود شرایط عینی انقلاب که باعث می شود در کمترین فرصت توده های مردم به حرکت خودبه خودی دست بزنند.

با این تعبیر در اثر این تغییرات چه انتظاراتی باید داشته باشیم؟

1- در روابط تجاری خرید سلاح باید قطع شود. روابط اقتصاد مصرفی توسعه یابد، کارشناسان نظامی بروند، کارشناسان اقتصادی و صنعتی و کشاورزی و مالی بیایند، فروش نفت به شرکت ها و کارتل های بزرگ نفتی قطع یا محدود شود و در عوض نفت به شرکت های کوچک نفتی (مربوط به دموکرات ها) فروخته شود.

2- ارتش باید از عوامل جمهوریخواهان پاک شود (امیران ارتش بازنشسته شوند) و شرایطی پیش آید که امکان کودتا وجود نداشته باشد، فرماندهان ارتش عموماً از دموکرات ها باشند (قره باغی)، البته جمهوریخواهان بیکار نخواهند نشست و کوشش خواهند کرد مهره هایی را در ارتش حفظ کنند و در موقع مناسب از آن ها استفاده کنند، مانند «توکلی». دموکرات ها هم توسط عوامل خودشان مانند «شانمن» دست آن ها را رو خواهند کرد. در هر صورت ارتش باید تضعیف شود ولی در حدی که بتواند با نیروهای مترقی مبارزه کند باقی بماند.

3- در روابط خارجی با تمام وابستگان دموکرات ها روابط حسنه خواهد داشت. اتحاد شوروی هم که مدتهاست از قید انترناسیونالیزم پرولتری رها شده، دموکرات ها را به جمهوریخواهان ترجیح می دهد و در نتیجه دولت منتخب آن ها را تأیید می کند. «اکنون می توان بهتر درک کرد چرا حزب توده به جمهوری اسلامی رأی می دهد».

دورنمای آینده چگونه خواهد بود؟

پیش بینی حوادث آینده اصولاً امکانپذیر نیست، زیرا وضع کشور ما چنان نامتعادل است که چه بسا حوادث غیر قابل پیش بینی بتواند در اوضاع تغییر کلی بدهد. در هر صورت بحران های اقتصادی و افزایش بیکاری در آیندۀ نزدیک به نمایان گشتن مجدد شرایط عینی انقلاب کمک خواهد کرد. اگر همچنان دموکرات ها سر کار باشند، کوشش خواهند کرد از این بحران بکاهند و چون خرید سلاح قطع می شود، امکان توسعۀ صنعت و کشاورزی وجود دارد. دموکرات ها کوشش خواهند کرد از هر گونه برخورد منطقه ای جلوگیری کنند و آرامش نسبی به وجود آورند. در راه مبارزه با کمونیزم، دموکرات ها کوشش خواهند کرد با از بین بردن زمینۀ فعالیت و تبلیغات گستردۀ ضد کمونیستی از رشد گرایش های مارکسیستی جلوگیری کنند. ایجاد سازمانی جهت مبارزه با کمونیزم (مانند سازمان امنیت) حتمی است، اگرچه فعالیت این سازمان کمتر جنبۀ نظامی خواهد داشت.

اگر در آینده قدرت به دست جمهوریخواهان بیفتد، در راه تغییر رژیم ایران کوشش خواهند کرد. اگر در ارتش قدرت کافی داشته باشند، دست به یک کودتای نظامی اسلامی تحت عنوان مبارزه با کمونیزم خواهند زد. در غیر این صورت با به راه انداختن جنگ های منطقه ای تحت عنوان گسترش اسلام و مبارزه با کمونیزم در منطقه هدف های خود را دنبال خواهند کرد. در این زمان هم سازمان ضد کمونیستی وجود خواهد داشت که بیشتر از طریق فشار نظامی و ترور اقدام خواهد کرد.

با توجه به مطالب فوق وظیفۀ مارکسیست لنینیست ها در شرایط کنونی چه خواهد بود؟

ایجاد گروه های تبلیغی و توجیهی کاملاً مخفی مطابق تجربیات به دست آمده در ده سال گذشته. این گروه ها نباید به صورت محافل دوستانه و روشنفکری باشد، رشد گروه کنترل شده باشد و فقط تا حدی پیش برود که یک گروه خودکفا گردد. تدارک و کار نظامی در گروه اهمیت درجه یک داشته باشد، در حالی که ارتباط خارجی گروه که از نظر گسترش اهمیت دارد، کار تبلیغی خواهد بود. گروه در سازمان های سیاسی صنفی نفوذ خواهد کرد و در صورت امکان آن ها را به وجود خواهد آورد. اساس فعالیت خارجی گروه تشکیل سندیکاهای کارگری و انجمن های دهقانی خواهد بود.

در سطح کار علنی، گرفتن امتیازاتی مانند آزادی احزاب، آزادی بیان، آزادی عقیده و … خواهد بود.

افشای سازش بین خرده بورژوازی لیبرال و بورژوازی کمپرادور با طرح شعارهای افشاکننده از اهمیت ویژه ای برخوردار است. مثلاً می دانیم یکی از علل عمدۀ گرایش مردم به مذهب در جنبش اخیر این است که با شعارهای خلقی ظاهر شد که طبقۀ حاکم کنونی نمی تواند از عهدۀ آن ها برآید. نباید بگذاریم آن شعارها فراموش شود. مثلاً در مورد بانک ها قول داده شده بود رباخواری از بین برود. در ارتباط با این موضوع باید مطرح شود «بدهکاران به بانک ها فقط اصل وام را بپردازند و ربح بانکی از آن ها گرفته نشود»، نه اینکه بگوییم «کلیۀ دیون و تعهدات مالی … باید لغو شود». چون این شعار فقط نیروهای آگاه را جذب می کند نه تودۀ مردم را. باید قول ها و گفته های خلقی رهبری جنبش را با اشاره به تاریخ مطرح شدن آن تکرار کرد و انجام آن ها را خواستار شد. باید شعارهایی را که در تظاهرات به صورت همه گیر مطرح می شد دوباره مطرح کرد. البته شعارهایی که امکان عملی شدن آن ها در زمان کوتاه وجود دارد.

باید یادآوری شود وقتی مردم می گفتند جمهوری اسلامی، در همان زمان جامعۀ بی طبقه در نظرشان بود. باید از دولت بخواهیم اقدامات خود را در راه رسیدن به این هدف انجام دهد و افشا کنیم اقداماتی را که جامعه را از این هدف دور می کند. البته این مطالب در سطح کلی کشور بود، در مناطق مختلف بر حسب شرایط شعارهای مناسب باید مطرح گردد.

سازمان ها و گروه های مترقی در جهت اتحاد بر محور مارکسیسم لنینیسم و منافع خلق بکوشند و در مقابل مشی انحرافی و سازشکارانه قاطعانه عمل کنند و در برخورد با حزب توده و در درجۀ اول کادر رهبری حزب و انحرافات ایدئولوژیک حزب قاطع و کوشا باشند.

بررسی اینکه انقلاب آیندۀ ایران چه نوع خواهد بود، و کوشش در راه آماده ساختن جامعه از کارهای اساسی سازمان های مارکسیستی است. با توجه به اینکه مدت هاست رسالت انقلابی بورژوازی ملی همراه با خود آن تمام شده است، انقلاب آینده باید به رهبری طبقۀ کارگر و برای ایجاد حاکمیت این طبقه صورت گیرد. مطرح شدن مرحلۀ انقلاب بورژوا دموکراتیک یعنی نسخه برداری غلط از انقلابات کشورهای دیگر بدون شناخت رشد امپریالیزم و نابودی کامل بورژوازی ملی تقریباً در همۀ کشورهای تحت نفوذ امپریالیزم، پیوند دادن انقلاب آیندۀ ایران با انقلابات دیگر جهان به خصوص در منطقه یکی از شرایط عمدۀ پیروزی انقلاب آیندۀ ایران است.

گروه ها و سازمان های انقلابی باید بتوانند با نفوذ در نیروهای جوان ارتش سازمان های نظامی آینده را پی ریزی کنند.

در هر صورت برنامه های اساسی باید درازمدت و مبتنی بر صبر انقلابی پرولتری باشد، نه بر عجلۀ بی ریشۀ خرده بورژوازی؛ البته معنی مطلب فوق سر به لاک خود فرو بردن و دنباله روی از مشی حزب توده نیست.

تجربیات متعدد و دردناک گذشته اجازۀ انحرافات دیگری را به گروه های انقلابی نمی دهد و دادگاه خلق همۀ گروه ها و سازمان های انقلابی را که باز هم دچار انحرافات خرده بورژوازی و روشنفکری یا سازشکارانه بشوند محکوم خواهد کرد و این نوع گروه ها و سازمان ها را به عنوان پیشاهنگ خلق نخواهد شناخت.

فروردین 1358

هرمز گرجی بیانی

منبع: https://www.irconfederal.com/?p=844&fbclid=IwAR0WamROO3BKOYBps8CDaOfoJZShyvqX5d7X3PmzXw_4r_wSPMLmuGnPuVg

وەڵامێک بنووسە

پۆستی ئەلیکترۆنییەکەت بڵاوناکرێتەوە. خانە پێویستەکان دەستنیشانکراون بە *